بدون عنوان
من زمانی تصمیم گرفتم تو رو داشته باشم که با وجود پدرت خیلی تنها بودم پیش خودم گفتم اگه فرزندی داشته باشم از تنهای درمیام .پدرت بازن همکارش دوست شد ومنودیگه نمیدیدوبهم اهمیت نمیداد تنهای تو شهر غریب داشت کلافم میکرد.جرات نداشتم جایی مهمونی برم دیگه نمی ذاشت برگردم وسرباراینواون بودم ازم خسته شدن تا تو مجود زیبا رو خدا در جودم گذاشت .
نویسنده :
لیلا
23:31
پسر گلم
سلام پسرگلم امروز پنج شنبه اخر فروردین ۱۳۹۳دلم برات تنگ شده تصمیم گرفتم برات وبلاگ درست کنم وناگفته ها رو برات بنویسم تا بزرگ شدی حقیقتو بخونی وبعد قضاوت کنی
نویسنده :
لیلا
23:14